قاب لکه‌دار دموکراسی آمریکایی

در دهه‌های اخیر، شاهد آن بوده‌ایم که انتخابات‌ها در آمریکا به‌جای نبردی برای اثبات برتری یک ایدئولوژی یا برنامه مشخص، به رفراندومی منفی علیه وضعیت موجود تبدیل شده‌اند.
سیاسی

گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم- در قلب حیات سیاسی معاصر ایالات متحده، یک پارادوکس عمیق در حال آشکار شدن است: پیروزی‌های مکرر هر دو حزب اصلی، دموکرات و جمهوری‌خواه، کمتر تکیه بر جذابیت یا حمایت شورانگیز اکثریت پایگاه رأی دارند و بیشتر متکی بر «رأی منفی» یا «رأی سلبی» علیه حزب رقیب هستند. این پویایی، که می‌توان آن را «معمای پیروزی‌های بادآورده» نامید، نه‌تنها شکل‌دهنده نتایج کاخ سفید و کنگره شده، بلکه ریشه در حال گسترش بی‌اعتمادی و کناره‌گیری شهروندان آمریکایی از فرآیند قدرت‌گیری این دو قطب اصلی دارد.

در دهه‌های اخیر، شاهد آن بوده‌ایم که انتخابات‌ها به‌جای نبردی برای اثبات برتری یک ایدئولوژی یا برنامه مشخص، به رفراندومی منفی علیه وضعیت موجود تبدیل شده‌اند. صورت مسئله مشخص است: جمهوری‌خواهان پیروز می‌شوند زیرا  بسیاری از رأی‌دهندگان از عملکرد اقتصادی یا سیاست‌های فرهنگی حزب دموکرات ناراضی هستند و «رای خود را به صندوق می‌اندازند تا حزب مقابل شکست بخورد.»

اما پس از مدتی مجددا دموکرات‌ها پیروز می‌شوند زیرا موجی از عدم رضایت از رهبری رئیس‌جمهور یا جهت‌گیری‌های افراطی حزب جمهوری‌خواه وجود دارد و رأی‌دهندگان برای جلوگیری از یک وضعیت بدتر، به دموکرات‌ها روی می‌آورند.

این مکانیزم، یک دوقطبی تدافعی ایجاد کرده است که در آن، احساسات منفی (ترس، خشم، ناامیدی) موتور محرک مشارکت است، نه امید به یک آینده روشن‌تر تحت رهبری حزب پیروز.

نتیجه طبیعی این استراتژی سیاسی مبتنی بر نفرت‌پراکنی از رقیب، افزایش روزافزون دلسردی عمومی است. شهروندان درمی‌یابند که فرقی نمی‌کند کدام حزب پیروز شود، برنامه بلندمدت و بنیادین برای حل مشکلات ساختاری (مانند بدهی ملی، نابرابری یا تغییرات آب و هوایی) به‌ندرت با قاطعیت اجرا می‌شود؛ زیرا اولویت همواره حفظ قدرت و تخریب اعتبار طرف مقابل باقی می‌ماند.

این امر منجر به ایجاد و تقویت دو پدیده متضاد شده است. نخستین پدیده، افزایش مشارکت تدافعی است.  آن دسته از شهروندانی که بیشترین ترس را از پیروزی حزب مخالف دارند، با انگیزه شدید برای جلوگیری از آن، در انتخابات شرکت می‌کنند.

اما پدیده بعدی کاهش مشارکت عمومی است.  بخش قابل توجهی از جامعه که هیچ‌یک از دو حزب را نماینده واقعی خود نمی‌دانند، کاملاً از فرآیند کنار می‌کشند، زیرا احساس می‌کنند رأی آن‌ها تأثیری بر بهبود واقعی اوضاع نخواهد داشت. این گروه خاکستری، بزرگترین ذخیره پتانسیل برای شکستن این پارادایم است.

این الگوی رأی‌گیری منفی در سطح کنگره تشدید می‌شود. اکثریت‌های بسیار شکننده یا حکومت‌های منقسم باعث می‌شوند که هر دو حزب تمام وقت خود را صرف وتو کردن طرح‌های حزب مقابل کنند تا برای انتخابات بعدی بتوانند تصویر «تنها ناجی» را ارائه دهند. این بن‌بست مزمن، عملاً کارکرد دولت را فلج می‌کند و صحنه را برای دور بعدی انتخابات مبتنی بر «انتقام» آماده می‌سازد.

«معمای پیروزی‌های بادآورده» نشان می‌دهد که سیستم سیاسی آمریکا در یک چرخه معیوب گیر افتاده است؛ پیروزی‌ها اغلب باطل و گذرا هستند، زیرا به‌جای ساختن یک پایه حمایتی قوی، بر اساس تخریب موقت محبوبیت رقیب بنا شده‌اند. تا زمانی که یکی از احزاب نتواند به جای تمرکز بر «مقابله با لایحه حزب دیگر»، یک چشم‌انداز مثبت و فراگیر ارائه دهد که رأی‌دهندگان را به سوی خود جذب کند، این کشور شاهد حکمرانی‌ای خواهد بود که در آن، حاکمان بیشتر بدهکار ترس‌های مردم هستند تا امیدهای آن‌ها.

انتهای پیام/

 

 

منابع خبر:‌ © ‌خبرگزاری تسنیم
دکمه بازگشت به بالا