عقلانیت از دیدگاه ترامپ!

این رویکرد مداخلهجویانه با هدف تغییر نظام در کاراکاس، صرفاً یک اشتباه تاکتیکی نیست؛ بلکه یک سقوط استراتژیک در درک پویاییهای بینالمللی است. بسیاری از استراتژیستها و تحلیلگران برجسته حوزه روابط بینالملل مدتهاست نسبت به این مدل از مداخله هشدار میدهند. آنها معتقدند که استفاده از اهرمهای فشار، تحریمها و حمایت از اپوزیسیون داخلی برای سرنگونی دولتهای منتخب (حتی اگر ضدغربی باشند)، نهتنها شکست میخورد، بلکه به تقویت روایتهای انقلابی و ضدآمریکایی در منطقه دامن میزند.
این «عقلانیت» ترامپ، یادآور رویکردهای شکستخورده گذشته است. هنگامی که جرج دبلیو بوش پسر، در دوران ریاست جمهوری خود، کنارهگیری سیاستمداران ضدآمریکایی از قدرت را بهعنوان یک اقدام «عقلانی» و پیروزی دموکراسی قلمداد میکرد، نتیجهای جز تشدید رشد جریانهای ضدآمریکایی در سراسر آمریکای لاتین حاصل نشد. این سیاستها، که ریشه در این باور غلط دارند که منافع ایالات متحده تنها با همسویی کامل سایر کشورها تأمین میشود، همواره ضدتولید بودهاند.
در مورد ونزوئلا، فشار حداکثری دولتهای مختلف آمریکا، مادورو را به سمت ائتلافهای استراتژیک با بازیگرانی مانند روسیه و چین سوق داده است و اعتبار دروغین دموکراسیخواهی آمریکا را نزد ملتهای منطقه خدشهدار کرده است. اصرار بر «عقلانی بودن» خروج مادورو، صرفاً یک شرطگذاری سیاسی برای حفظ آبروی یک سیاست مداخلهگرانه است، نه یک تحلیل بیطرفانه از واقعیتهای ژئوپلیتیک.
اگر تاریخ درسی داشته باشد، این است که ملتها در برابر دخالت خارجی، مقاومت میکنند. هر تلاشی برای تحمیل راهحل از بیرون، به صورت ناخواسته، مشروعیت رهبران داخلی را در برابر افکار عمومی خود افزایش میدهد. سرنوشتی که در انتظار دولت ترامپ و هر دولتی است که بخواهد مدل «تغییر نظام» را احیا کند، تکرار همان الگوهای گذشته خواهد بود: بیشتر شدن مقاومت، تعمیق شکاف منطقهای، و تقویت مجدد جریانات ضدغربی.
تعریف عقلانیت در سیاست خارجی نه در اِعمال اراده بر دیگران، بلکه در درک واقعیتهای مستقل و پذیرش حق حاکمیت دولتها نهفته است؛ حقی که مدل ترامپ و پیشینیانش همواره در نادیده گرفتن آن تبحر داشتهاند.